loading...

کفشدوزبلاگ

اینجا اخبار داغ و روز گذاشته میشن درباره ی لیدی باگ و کت نوار پس ولش نکنید.

بازدید : 576
جمعه 29 آبان 1399 زمان : 2:37

رمان عشق مخفیانه پارت سوم

کلی میخندن و حرف میزنن و در لحظه‌‌‌ای که کنار هم روی یک نیمکت نشستند.....

کت نوآر : لیدی باگ راستشو بگو تو واقعا منو دوست داشتی؟

لیدی باگ سرخ میشه و میگه : آره

کت نوآر: خب چرا ؟ مگه من چی دارم که دوسم داری؟

لیدی باگ : خب...... راستشو بخوای از اون موقعی که دیدمت .

و به خاطر جذابیتت جذبت شدم.

کت نوآر:او مای گاد

لیدی باگ : تو چی؟

کت نوآر: خب..... من از اول که تورو دیدم و شجاعتت رو دوستت داشتم.

لیدی باگ :خب پس به نظر میاد که آدرین ما تو این مدت فقط یه دختری رو میخواسته که شجاع باشه.ولی کاگامی‌هم شجاعه.

پس چرا نرفتی سمت اون؟؟؟

کت نوآر : چون میدونم که خیلی از دختر‌ها ممکنه شجاع باشن ولی هیچکی مثل تو نمیشه.

لیدی باگ: اوخییی! پیشی کوچولومون احساسی شده!

کت نوآر: خب.... من امروز از آلیا پرسیدم که تو کیو دوست داری.

لیدی باگ :خب..

کت نوآر: اونم گفت که تو منو دوست داری.

لیدی باگ: خب....

کت نوآر: بعد گفت که کاگامی‌با حرفاش قلب تورو شکسته.

لیدی باگ: درست..

کت نوآر : خواستم بپرسم چی به تو گفت؟

لیدی باگ: اه ! ولش کن خیلی چیزا گفته.

کت نوآر: من ازت میخوام همه روبگی.

لیدی باگ: خب یادته وقتی که من ازت یک گل رو قبول نکردم و تو و کاگامی‌به من(مرینت) پیشنهاد دادین که باهاتون به پیست اسکی بیام؟

کت نوآر: آره یادمه

لیدی باگ:خب تو همون لحظه‌‌‌ای که من (مرینت) خوردم زمین کاگامی‌از زمین بلندم کرد و تو گوشم چیزی گفت.

کت نوآر: چی گفت؟؟

لیدی باگ :گفت : تنها دلیلی که نمیتونی رو پاهات وایسی اینه که دو دلی)

کت نوآر: چطور جرعت کرده به تو اینو بگه بزار فقط ببینمش کاری کنم که دیگه حتی به من نگاه نکنه(یا خدا زمین و زمان ریخت به هم)

لیدی باگ:نه اینکارو نکن.

کت نوآر: پس چه کار کنم؟

لیدی باگ :بهت میگم البته فردا تو مدرسه.

کت نوآر : خب دیگه چی گفت؟

لیدی باگ:ولش کن مهم اینکه ما الان باهمیمی

بعد هم یه ماکارون رو از جعبش در میاره.

لیدی باگ: بیا اینارو برای تو آوردم با دستپخت بابام.

کت نوآر: امممممم...... خوشمزست.

لیدی باگ بهش چشمک میزنه.

لیدی باگ: خب بهتره من برم . فردا تو مدرسه میبینمت.

کت نوآر: فردا میبینمت بانو‌ی من !

لیدی باگ و کت نوآر میرن خونه و به حالت عادی برمیگردن.

آدرین: پلگ اون واقعا منو دوست داره ! هیچوقت اینطور فکر نمیکردم.

پلگ: به من چه ؟؟ بزار پنیرمو بخورم.

آدرین: مسخره!

در همین موقع در خونه‌ی مرینت

مرینت :تیکی از اول میدونستم که اون دوستم داره .

تیکی: درسته مرینت! از اول هم بهت گفتم که نباید نا امید بشی.

مرینت تیکی رو میبوسه.

مرینت:شب بخیر تیکی!

تیکی:شب بخیر مرینت.

فردا در خونه‌ی آدرین....

این داستان ادامه دارد.....

خوشتون اومد؟؟

BTS Life Goes On MV Teaser ~
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 2

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی